خواب ریاضی
شاعر این مثنوی دیوانه نیست با ریاضی خوانده ها بیگانه نیست
روز و شب خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام
کاش در دنیا نشان از غم نبود صفر صفرم اینقدر مبهم نبود
حال ،بشنو اندکی از رشته ام مثل یک زالو به خونش تشنه ام
در ریاضی چهره ای شاداب نیست هشت ترمی ،در انجا باب نیست
بچه ها پیوسته دشنامش دهند گوش خود اما به فرمانش دهند
ای ریاضی ،ای ریاضی چیستی؟ می بری هردم به تیغت ،کیستی ؟
تاکه اسمت بر زبان سبز شد کل مغزم پیچهایش هرز شد
چون برای درسهایی مثل جبر گاو نر می خواهد و یک مرد گبر
شخصیتهایی چنان فرما وگوس هر کدامش قامتم را داده قوس
بچه ها از قضیه گریان می شوند بهر اثباتش پریشان می شوند
بهر تنها یکصدم پایان ترم جمله می لولند انجا مثل کرم
برچسبها: