تابع عشق
تابع عشق تو را دامنهاش پیدا نیست یکبهیک هست ولی بهر دلم پوشا نیست
میهراسم که چو معکوس نمایم آنرا آشکارا شود آن رابطه که پیدا نیست
راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیک عشق پاکت به کجا میل نماید جا نیست
گر تو خواهی که در آغوش تو من جا گیرم تابع ، فرد خودت زوج نما ، پروا نیست
منحنی دلت از رأس شکسته است چه باک که مماس دل من هست ولی آنجا نیست
رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست
هر چه من روی نمودار رخت گردیدم باز یک نقطهی بحرانی آن پیدا نیست
من بیچاره اسیر خم گیسوی توام این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست
چون سعادت سر و کارش به توابع افتاد بیکران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست
برچسبها: