تالسِ میلتوسی: Thales of Miletus
یونانیان بنابر سنتی کهن ، آغازگاه فلسفه را شهر میلتوس و تالس را نخستین فیلسوف می دانند. فلسفه برای نخستین بار در شهر میلتوس ، واقع در منطقه ایونی، که باشکوه ترین و قدرتمندترین شهر یونانی در سواحل آسیای صغیر بود، شکل پذیرفت.
میلتوس گذرگاه و محل تلاقی فرهنگ های یونانی، بین النهرینی، مصری و همسایه پادشاهی توانمند لیدیا بود. مردم میلتوس بسیار اهل سفر کردن بودند و همین امر آنان را متوجه ایده های متفاوت و تضارب میان آرای و تشابهات بین اندیشه های گوناگون کرده بود . آگاهی از این تشابهات و تعارضات میان اندیشه ها ، مشوقی برای اندیشیدن میلتوسی ها بود . در میان آریستوکراتها ، میلتوسی ها از استقلال نظر خاصی برخوردار بودند و این کوشش آنان بود برای داشتن فردیت و مزیتی که آن ها را می پرواند تا یکی از سعادتمندترین مردم منطقه باشند . تالسِ میلتوسی ( از610 ـ 640 تا حدود 548 ـ 545 ق م )، پسر اکسامیاسِ میلتوسی و کلئوبولینا ، که نامش از تالاث Thallath، ایزد بانوی کلدانی که تجسم بخش دریاست ، گرفته شده است . تالس در جستجوی دانش سفرهای بسیاری کرده بود و از کرت ، مصر و فینیقیه نیز دیدن کرد. نسب تالس را احتمالاً از مردم فینیقی می دانند اما در حقیقت او باید از کارین ها یا کرتیان باشد که حتماً بافرهنگ ایونیایی ادغام شده است . گاتری می گوید: « یافتن اثر خون سامی در همان آغاز فلسفه ی یونانی جالب است »، این پیوند نسبی تالس با فینیقیان که توسط دیوگنس لائرتیوس انکار می شود ، اگر هم حقیقتی تاریخی نباشد اما تاثیرپذیری تالس از مشرق زمینیان دیگر امری امکان ناپذیر است . پیوند تالس با فینیقیان ( طبق گفته هرودوت ) ممکن است بدین خاطر باشد که فنّ هدایت کشتی رانی را به میلتوس آورده است . میلتوسی ها بازرگانان بزرگی در دریا و خشکی بودند و بدین منظور علاقه مند به آموختن فنّ هدایت کشتی رانی در دریا بودند . تالس فهمید که چگونه کشتی ها می توانند بوسیله دبّ اصغر هدایت شوند چراکه استفاده از دبّ اصغر بهتر از دبّ اکبر برای هدایت کردن است چون که آن نزدیکتر به ستاره قطبی است و موقعیتش کمترین تغییر را در آسمان دارد . گروهی این استدلال را دارند که فینیقی ها ، راز و رمز این هدایت بری کشتی ها را به بیگانگان نمی آموختند پس تالس باید از نژاد فینیقیان باشد ( همانند مورد زنو اهل کیتیوم ) . همچنین گفته شده است که تالس کوششی در اصلاح سالنامه نیز داشته است . مشاهده او از دبّ اصغر به مثابه شاخصی بهتر از دبّ اکبر برای یافتن قطب را کالیماخوسِ حکیم و شاعر (305 ـ 240 ق م ) ذکر کرده است و همچنین گفته است که دانش هندسه را برای استفاده علمی در اندازه گیری اهرام و محاسبه ی فاصله ی کشتی ها در دریا بکار بست . همه ی این ها از تالس تصویر نابغه ای عملگرا ارایه می دهند هر چند که بسیاری از این داستان ها زائیده تخییل است . تالس با استفاده از علم کائنات جو در حالی که هنوز زمستان بود ، پیش بینی کرد که در فصل آینده محصول زیتون فراوان خواهد شد ؛ پس باپس انداز اندک خود همه ی روغن کشی های میلتوس و خیوس را اجاره کرد ، و وقتی محصول زیتون رسید ، توانست پول هنگفتی از طریق دوباره اجاره دادن آنها به دست آورد . این طرح تالس بنا به گفته ارسطو صرفاً ثروت اندوزی نبود بلکه " نشان داد که توانگر شدن برای فیلسوفان آسان است ولی در شأن ایشان نیست ." ( سیاست ارسطو ، کتاب اول ، 6آ 1259 ) افلاطون در تئه تتوس میآورد که چگونه تالس ، وقتی به ستارگان خیره شده بود ، در چاه افتاد ، و کنیزکی گستاخ بر او خندید ، که وقتی نمی تواند زیر پایش را بیبند ، در آسمان دنبال چه می گردد .
«سقراط : تئودوراس ، منظورم را برایت توضیح می دهم ، با لطیفه ای که شوخ طبعی زیرکانه کنیزکی اهل تراس و درباره تالس ساخته شده است ، هنگامی که او در حال نگاه کردن به آسمان و ستارگان بود ، درون چاله ای افتاد . کنیزک گفت که تالس آنقدر مشتاق مطالعه و سیر در آسمان است که نتوانست جلوی پاهایش را ببیند . این لطیفه ای قابل اطلاق برای تمام فلاسفه است . فیلسوف هیچ آگاهی ندارد از آنچه که در آینده رخ خواهد داد ـ اگر همسایه اش مردی بی دانش است ، او حتی نمی داند که در حال انجام چه کاری است و از او آگاهی چندانی ندارد ؛ آیا او یک انسان است یا یک حیوان ؟ فیلسوف جویای هستی انسان است، و سرگرم تحقیق کردن پیرامون این که ، ذات انسان به چه تعلق دارد یا متحمل رنجی متفاوت از دیگران است ـ تئودوروس فکر می کنم ، مقصودم را درک کردی؟ » ( افلاطون ، تئه تتوس، ترجمه بنجامین جووت )
مشهور است که کلئوبولینا ، مادر تالس از پسرش درخواست می کرد تا ازدواج کند اما تالس علاقه ای به ازدواج نداشت و هر بار در برابر خواسته مادرش می گفت : مادر من هنوز برای ازدواج کردن جوانم . این پاسخ تالس تنها جوابی بود که همیشه به مادرش می گفت تا این که در دوران پیری ، پس از خواهش دوباره مادرش برای ازدواج گفت : مادرم ، الان برای ازدواج خیلی دیر شده . هنگامی از او پرسیدند که چرا فرزند ندارد، در پاسخ می گفت: « چون عاشق کودکانم.» ( دیوگنس لائرتیوس ، ح 3 قرن بعد از میلاد )
دیوگنس لائرتیوس و آپولودوریسِ آتنی (ح140 ق.م )، سال تولد تالس را در سی و پنجمین بازیهای المپیک می دانند که ظاهراً این خطایی آواشناختی است و باید سی و نهمین سال المپیک بوده باشد یعنی حدود 624 ق.م رخ داده است. طبق گفته های دیوگنس لائرتیوس، تالس سال را به 365 روز تقسیم کرده بود وبنا به نوشته هایش تالس در هنگام دیدن یک مسابقه ورزشی از دنیا رفت. وقتی که تماشاچیان در حال ترک کردن ورزشگاه بودند ، دریافتند که تالس در حال تماشای بازی خوابش گرفته است در عین حالی که او واقعاً مرده بود. مرگ تالس در پنجاه و هشتمین دوره بازی های المپیک و در سن 78 سالگی اتفاق افتاد . (548 - 545 ق.م ) گفته های این دو مورخ بیشتر بنا به سنت است و گرنه هیچ نوشته ای از تالس بر جا نمانده است و منابع هم عصر وی نیز موجود نمی باشد ؛ بدین خاطر کار بر روی شخصیت وی مشکل می باشد . تالس را یکی از هفت مرد خردمند یونان باستان به شمار می آورند ، به گفته دیوگنس در دوره قانون گذاری داماسیس به او عنوان حکیم داده بودند و سخنان بسیاری را به او نسبت دادند ، از آن جمله : « خودت را بشناس » و « چیزی در افراط نیست »
« هرودوت (484 ـ 425 ق.م ) ، پدر تاریخ ، نخستین نویسنده ای است که از تالس سخن گفته و تقریباً 150 سال پس از وی می زیسته است ، او می گوید که در زمان های بسیار دور ـ آن طور که حسابرسان امروزی به ما نشان دادند ، در حدود سال 590 ق.م ـ جنگی میان لیدیان تحت فرمان آلیاتس ( حکومت ،610 ـ 560 ق.م ) و مادها تحت فرمان کیاکسارس Cyaxares ( حکومت ، 625 ـ 585 ق.م ) در گرفت که مدت شش سال به طول انجامید ." در این سال های جنگ ، بسیاری از حملات لیدی ها را ایرانیان خنثی کردند و هجمه های ایرانیان را لیدیان نیز پاسخ دادند ( هنگام این نبرد طولانی ، در یکی از روزها ، ناگهان شب شد ) ؛ در نتیجه هر دو طرف دست از جنگ کشیدند . ششمین سال جنگ بود که این اتفاق روی داد ، هنگامیکه تازه نبرد آغاز گردیده بود ، ناگهان روز به شب تبدیل شد . این تبدیل روز را به شب تالسِ میلتوسی برای ایونیان پیشگویی کرده بود و بدین خاطر از نبرد دست کشیدند . لیدیان و ایرانیان وقتی این تغییر روز به شب را دیدند ،جنگ را متوقف کردند و مصم به صلح شدند . »
تالس ستاره شناسی را در بابل آموخت و پس از بازگشتش به میلتوس بیشرین شهرتش را به واسطه پیشگویی خورشید گرفتگی کسب کرد (28/5/585 سالنامه ژولیان یا 22/5/584 سالنامه گرگوریان ، خورشید گرفتگی ) . امروزه این مسئله بعید به نظر میرسد وقتیکه ستاره شناسی نوین می پندارد که در آن زمان علم نجوم به آن حد توسعه یافتگی نرسیده بود که قادر باشد ،چنین پدیده ای را به طور دقیق پیشگویی کند . گروهی را عقیده بر این است که تالس خیلی خوش شانس بود که پس از کلدانیان که به او گفته بودند ، هر 54 سال و 34 روز ( چرخه کسوف ) یک خورشید گرفتگی رخ می دهد ؛ اما خورشید گرفتگی در منطقه محدودی از زمین نمایان می گردد ،برخلاف ماه گرفتگی که در بسیاری از مناطق قابل روئیت است . تالس در آن زمان قطعاً نه دانش ستاره شناختی لازم برای پیش بینی دقیق گرفتگی جزئی خورشید و نه دانش لازم برای پیش بینی ویژگی آن خواه جزئی و خواه کلی را داشته است . او به ویژه از کرویت زمین و اختلاف منظر آن بی خبر بود . بروگمن می گوید : « پیش بینی تالس این بوده است که خورشیدگرفتگی قبل از انقلاب صیفی ( تابستانی ) یعنی قبل از پایان ژوئن 585 پ.م رخ خواهد داد . این مطلب با این حدس مطابق است که پیش بینی تالس برگرفتگی سال 603 خورشید در مصر مبتنی است ، که یک دوره قبل از آن بوده است ، زیرا آن گرفتگی در 18 می ، رخ داده است . گاتری می گوید :« با توجه به فرصت های فراوان تالس برای ارتباط بسیار محتمل است که او با ابزار محدود پیش بینی که آنها در اختیار داشتند ، آشنا بوده است و از این طریق به خوبی توانسته است بگوید که در اواخر سال 585 پ.م کسوف رخ خواهد داد .ممکن است چنانکه پیشنهاد کرده اند ، کسوفی را که ، هجده سال قبل در 603 پ.م در مصر دیده شده ، روئیت کرده باشد . این که کسوف 585 پ.م در زمان و محل جنگ رخ داده است و تقریباً کلی بوده و موجب سست شدن جنگجویان گشته و به آتش بس انجامیده است برای وی فرصتی مبارک بوده است ، زیرا حکم وی را در جریان بازنگری در طول قرن ها ، بدان سبب بسیار دقیق یافته اند و این امر شهرت او را در میان همشهریانش تضمین کرده است ».کسوف برای تالس به دو دلیل اهمیت دارد : اول آن که تاریخ رشد و نمو نخستین فیلسوفان یونانی را معین می کند و دیگر آن که که مقام وی را به عنوان منجم در میلتوس مشخص می دارد که یودموس ، یکی از شاگردان ارسطو در اثری مفقود شده این مطلب دومی را با تاکید بیشتری ذکر کرده است .
تالس به عنوان دولت مردی عملگرا ( پراتیک ) شهرت داشت . هرودوت او را برای این پند حکیمانه اش می ستاید که گفته بود شهرهای ایونی در مواجهه با خطر پارسیان باید هم پیمان شوند و مرکز مشترک رهبری خود را در تئوس Teos قرار دهند .
گفته شده است که یکی از اختراعات مهندسی او ، ساختن گذرگاهی بر روی رودخانه هالیس برای ارتش کرئوسوس ، شاه لیدی بواسطه انحراف جریان آب بود . هرودوت می گوید : « این روایت مطلوب یونانیان است ، اما من می گویم کرئوسوس از پلی موجود در آن محل استفاده کرد ». «کرئوسوس مشکوک بود که چگونه لشکریان خود را از رودخانه عبور دهد ، زیرا دیگر آن پل ها آن جا نبود و تالس که تصادفاً در میان سپاهیان وی بود رودخانه را به دو قسمت کرد و ترتیبی داد که آب بجای فقط از سمت چپ ، از دو طرف سپاهیان جاری باشد و آن کار را بدین صورت انجام داد : در مسافت دور دستی در بالای اردوگاه کانال عمیقی بطور نیم دایره کند تا بدین ترتیب آب را از عقب اردوگاه عبور دهد و بنابرین رودخانه از مسیر طبیعی خود به مجرای جدید منحرف گردید و از این راه آب از کنار اردوگاه جاری و سپس به مسیر قدیمی خود می رفت ، بدین وسیله رودخانه به دو نهر تقسیم شد که هر دو به آسانی قابل عبور و مرور بود .» ( تاریخ هرودوت )
تالس همچنین علاقه مند به اجرام سماوی نیز بود . دیوگنس لائرتیوس می گوید فلسفه ایونی با آناکسیمندر آغاز شد ، اما تالس که ملطی و از این رو ایونی بود ، آناکسیمندر راتعلیم داد . ولی نخستین سیستم فلسفی که درباره ی آن می توان سخن گفت ، از آن آناکسیمندر است اما تنها دلیلی که ما تالس را بنیانگذار مکتب فلسفی ایونی می دانیم ، عبارت است از تایید ارسطو که بر منابع دست دوم استناد کرده است . ( متافیزیک ، آلفای بزرگ ، 2a 984 ) :
« بسیاری از اندیشمندان قدیم چنین می اندیشیدند که اصول موجود در طبیعت ماده ، تنها اصول همه اشیاء هستند : اصولی که اشیاء را تشکیل می دهند و همه اشیاء از آنها به وجود می آیند و در نهایت به آنها منحل می شوند ( جوهر ثابت می ماند و حالات آن تغییر می کند ) آنها می گفتند ، این چیز اصل و عنصر همه اشیاء است و از این رو فکر می کردند که هیچ چیز پدید نمی آید و از بین نمی رود ، زیرا این نوع موجود همیشه حفظ می شود ... همواره جوهری ثابت یا طبیعتی ثابت ، که واحد یا بیش از واحد است ، وجود دارد که در پیدایش چیزهای دیگر از حفظ می شود ... تالس که راه این گونه فلسفه را نشان داد ، می گوید که اصل آب است و به همین دلیل می گوید که زمین بر آب قرار دارد . ممکن است این فرض او از این مشاهده ناشی شده باشد که خوراک همه ی مخلوقات ، مرطوب است ، و این که خود گرما از رطوبت پدید آمده است و به وسیله ی آن زندگی می کند ... دلیل دیگر فرض او این است که بذر همه ی چیزها طبیعتی مرطوب دارد ... بعضی ها فکر می کنند که نویسندگان بسیار قدیم نیز ، کسانی که مدتها قبل از نسل حاضر ، برای نخستین بار درباره خدایان نوشتند ، درباره طبیعت همین نظر را داشتند ؛ زیرا آنها اوکئانوس Oceanus و تتوس Tethys را پدر و مادر پیدایش نامیدند و معتقد شدند که خدایان در سوگند خوردن به رودخانه ای که خودشان استوکس Styx نامیدند ، در واقع به آب سوگندخورده اند : آنچه کهن ترین است ، محترم ترین است و شخص به آنچه محترین است سوگند می خورد . این که آیا این عقیده درباره طبیعت ، به واقع عقیده باستانی و آغازین است ، و شاید مشکوک باشد اما دست کم گفته شده است که تالس علت نخستین را بدین طریق توصیف کرده است . هیپون Hippo را به علت کم ارزش بودن اندیشه اش ، هیچکس شایسته ی ذکر در این طبقه نمی داند .» اولین کسی که این ایده تالس را روایت می کند ، ارسطو است و این ارسطوست که باعث شده آغازگر فلسفه اروپایی را تالس بدانیم و آن هم با جملاتی چون " می گویند تالس گفته است" یا "از آنچه ضبط شده است چنین بر می آید که او فکر می کرده است که ". در این که آیا تالس چیزی نوشته است یا نه ، دیدگاه ها متعارض است : " تالس چیزی ننوشت جز ستاره شناسی طبیعی ( سیپلیکیوس ) " ؛ " آرا خود را به صورت نثر عرضه کرد ( پلوتارک )" ؛ بعضی می گویند که تالس هیچ چیز ننوشت ، و ستاره شناسی طبیعی از آن فوکوس اهل ساموس است ، بعضی دیگر می گویند او فقط دو رساله نوشت ، به ترتیب درباره انقلاب و اعتدال ( خورشیدی ) ـ [ دیلز ـ کرانتس ] . تالس برای ارسطو فیلسوفی است که اصل ( آرخه ) را مطرح کرد . نویسنده ای بیان می کند : « به نظر می رسد که جست و جوی چیزی که در طول تغییر ، ثابت باقی می ماند گرایشی است که ریشه ای عمیق در ذهن انسان دارد . در نتیجه به نظر می رسد که میل به تبیین فقط با این کشف ارضاء می شود که آن چه جدید و متفاوت ظاهر می گردد ، در تمام زمان ها وجود داشته است . از این جاست که جست وجوی هویت زیربنایی ، و ماده ای پایدار ، و جوهری که علی رغم تغییرات کیفی ثابت می ماند [ طبیعی به نظر می رسد ] و بر حسب این تغییرات تبیین می شود ». پروفسور برود Broad خاطر نشان کرده است ، گنجاندن وحدت و نظم در جهان چیزی است که برای حس زیبایی شناختی انسان کمتر از علایق عقلانی او خوش آیند نیست ، و این امر آنگاه که حد اعلای خود رسد ، به این دیدگاه منجر می شود که فقط و فقط یک نوع ماده وجود دارد .هر چند اصطلاحات " موضوع" و "عنصر" دور از دسترس ملطیان بود ، ارسطو کلمه دیگری ، یعنی اصل Arche را برای توصیف جوهر نخستین به کار می برد ، که خواه خود آنها این کلمه را بدین طریق بکار برده باشند خواه نه ، استعمال آن در زمان آنها رایج بود و به خوبی برای درک آنها از معانی ( الف ) نقطه ی آغاز یا شروع ، و ( ب ) علت پیدایش ، مناسب بود .
دلایل آرخه گرفتن آب توسط تالس به دو دسته ی اسطوره ای و عقلانی تقسیم می شوند :
? سرآغازهای اسطوره ای
محققین دلایل اسطوره شناختی تالس را به دو دسته شرقی و یونانی تقسیم می کنند : « تالس در کشوری زیست که با ایده های بابلی و مصری آشنایی داشت و برطبق روایتی مناقشه ناپذیر ، خود وی مصر را دیده است ( اولین بار مدتها قبل در 1885 م بود که برتلوت پیشنهاد کرد نظریه تالس ریشه بابلی دارد ) در فرهنگ این تمدن ها رودخانه اهمیت بسیار داشت . روحانیان مصری به خود می بالیدند که نه تنها تالس بلکه هومر نیز از آموختند که آب را اصل همه اشیاء بخوانند . ( پلوتارک ، ایزیس و ازیریس ، 34 ؛ دیلز ـ کرانتس ، A 11 )
در جهان شناسی بابلی که در انوما الیش مربوط به هزاره دوم پیش از میلاد بیان شده است ، تصویر مشابهی از تقدم آب وجود دارد . در اساطیر بابلی و در ایلیاد سرود 14 بیت 201 : " و اکئانوس ، نخستین پدر خدایان و مادرشان تتوس " یا در بیت 246 : " اکئانوس که نخستین پدر همه ی آنها است ... اکئانوس در دور دست ترین نقطه ی زمین ساکن است " ( ایلیاد ، 14 ، 200 ) ؛ " آن رودخانه ی بزرگی است ( ایلیاد ،18 ، 399 ) که در دور زمین جریان دارد... " آب نقشی بنیاد آفرین دارد . اسطوره های یونانی خود ممکن است بازتابی از اسطوره های شرقی باشند ( ای . ایچ . میر این را سال ها قبل پیشنهاد کرده است ) آن دسته از اسطوره نگاران یونانی که به مسئله ی پیدایش جهان علاقه مند بودند ، هر چند که اکئانوس را برتر از دیگر خدایان می دانستند ، به نظر می رسد که او را بر خدایان دیگر مقدم نمی گرفتند . اکئانوس از نظر هیسود ، مانند پونتوس دریا ، پسر زمین و آسمان است . از سوی دیگر در کهن ترین آموزه های اُرفه ای مربوط به پیدایش خدایان نیز شاهدی قوی درباره این که اصل آب قبل از همه باشد ، وجود ندارد . با در نظر گرفتن این مطالب ، منشاء ممکن ایده ی تالس از طریق علاقه مندی به موضوع آب توجیه می شود ، اما باید تاکید کرد که این سخنان همه حدسیاتند . این مطلب در مورد تبیین های عقلانی نیز صادق است .
? تبیین های عقلانی :
آب تنها جوهری است که می توان تغییر حالات آن را بر طبق حرارت به حالت جامد ، مایع و گاز مشاهده کرد .( برنت ) از نظرگاه ارسطو محتمل ترین اندیشه های موجود در ذهن تالس ، اندیشه های هستند که آب را با زندگی پیوند می دهند . به این دلیل است که او می بیند غذا و منی دارای رطوبت هستند و حرارت زندگی ، حرارتی مرطوب است ؛ و هیچ فرضی بیشتر از این فرض محتمل نیست که این تصورات قدیمی هنوز در ذهن او وجود داشته اند و در میان جهات بسیار ، اندیشه ی او را ، حتی در مرتبه ی ، خودآگاه به این جهت رهنمون شده اند که با کنار گذاشتن گزارش های اسطوره شناختی در جست و جوی گزارشی عقلانی در مورد توجیه این تصورات برآید . به علاوه آن خط سیر فکری که ارسطو در این جا به او نسبت می دهد با آنچه سنت درباره ماهیت اشیاء به وی نسبت می دهد ، کاملاً سازگار است .
عقیده بر آن است که تالس پس از مسافرت به مصر ، هندسه را برای یونانیان به ارمغان آورد . این قضیه ها را به او نسبت داده اند:
1) قطر دایره آن را نصف می کند .
2) زوایای قاعده مثلث متساوی الساقین مساویند .
3) اگر دو خط مستقیم یکدیگر را قطع کنند ، زوایای متقابل مساوی اند .
4) زاویه ای که در نیم دایره محاط شود ، قائمه است . مشهور است هنگام کشف این قضیه تالس جهت شکرگزاری ، گاوی را قربانی کرد .
5) اگر قاعده و زوایای آن داده شود می توان مثلث رسم کرد .
( یودموس در مورد قضیه سوم تالس می گوید که این قضیه را تالس کشف کرد، اما برهان علمی آن را برای اثبات ، اقلیدس اقامه کرد . )
در مورد تالس این پرسش مطرح نیست که چه کاری انجام داد ، چرا که این را ما می دانیم و آنچه نمی دانیم این است که چگونه آن را انجام داد؟ گاتری عقیده دارد که « شاید ما به دانستن این مقدار راضی باشیم ، تالس در میلتوس ، و در زمان آلیاتس و کرئوسوس ، پادشاهان لیدیا ، کیاکسارس و آستیاگس ، پادشاهان ماد و کوروش پادشاه ایران زندگی می کرد و دقیقاً با سولون اهل آتن هم عصر بود .»
برچسبها: